●بال های سیاه و سفید○پارت 12

از زبان ا/ت:

بارون هر لحظه شدیدتر میشد.رعد و برق میزد.خیلی میترسیدم..از بارون‌‌‌..از رعد و برق‌..رفتم یع گوشه ای توی خودم جمع شدم و روی زمین نشستم.بدنم از سرما میلرزید.کم کم بیهوش شدم.

صبح که از خواب بیدار شدم دیدم توی یه خونه ام روی تخت.یکم کش و قوس اومدم و غلط زدم که دیدم کنارم یه پسره که داره با لبخند نگاهم میکنه.
سریع از روی تخت بلند شدن و یه شونه براشتم:جلو نیا من س‌لاح دارم!

پسره خندید و گفت:باشه باشه

گفتم:تو کی هستی؟

گفت:اوممم اسمم سوجونه (توجه سوک جون نه ها سوجون)دیشب داشتم از سرکار برنیگشنم که دیدم توی گرفتی خوابیدی بیدارت کردم بعد دوزالیم افتاد بیهوشی اوردمت خونه ی خودم

گفتم:چرا کنارم دراز کشیده بودی؟

گفت:چون داشتم چک میکردم حالت خوبه یا نه

گفتم:چرا؟

گفت:داری باز جویی میکنی؟

گفتم:فقط دارم از خودم محافظت میکنم

گفت:ببین باور کن کاری باهات ندارم.من خودم پلیسم ببین ایناهاش

بعد یه چیز نشون داد چه عجیب بود مثل م‌نگلا داشتم به اون چیزی که نشون داده بود نگاه میکردم

به پسره نگاه کردم.خیلی خوشتیپ بود..ولی..نمیدونم چرا..حس میکنم شباهت زیادی به جیمین داره.طرز حرف زدنش.خنده هاش.فکر کردن به جیمین باعث میشه قلبم درد بگیره.اخه چرا باید همچین کاری باهام میکرد؟

کم کم بهش اعتماد کردم و شونه رو گزاشتم سرجاش.

از زبان جیمین:

ا/ت با گریه از خونه اش رفت بیرون.به محض اینکه رفت از عصبانیت خونه رو بهم ریختم و داد زدم.اخرش روی مبل افتادم و دراز کشیدم.حالا باید چیکار میکردم؟باید میدونستم اون دختره ی ه‌رزه میخواد چیکار کنه‌.عمینجوری دراز کشیده بودم که احساس کردم توی یه جای تاریکم.لباسام سیاه بود و شیک.توی اون تاریکی فقط یه نور وجود داشت که زیر اون نور یه دختر بالرین داشت میرقصید.میخواستم نزدیکش بشم که روی زمین دوتا پر دیدم.پر سیاه و سفید‌.به دختر نگاه کردم و دیدم که اون ا/ته!!ا/ت دست از رقصیدن برداشت و با گریه بهم نگاه کرد و داد زد:چرا این کار و باهام کردی؟!؟!

با دیدن این صحنه قلبم لز ناراحتی تیر کشید.دستم و کذاشتم روی سینه ام و قلبم رو فشار دادم.

ا/ت با دیدن اینکه دارم درد میکشم با گریه سمتم دوید ولی به محض اینکه از اون پر ها رد شد لباس های سفیدش تبدیل شد به سیاه.صورتم و قاب گرفت و گفت:جیمین!نفس بکش!لطفا!
که همون لحظه از خواب بیدار شدم.سریع بلند شدم و دنبال اون پری که ا/ت بهم داده بود گشتم.با هزار بدبختی پیداش کردم و گریه کردم..

از زبان ا/ت:

وااای استرس دارم 4 روز دیگه عمل دارم...ای کاش جیمین اینجا بود...
نه
من نباید بهش فکر کنم اون موقع فقط ضعف خودم و نشون میدم.
بلند شدم و تمرینات کششی صد و هشتاد و غیره رو انجام دادم.

روی نوک پاهان ایستادم و سعی کردم برقصم که دوباره افتادم اما اینبار..سوجون من و گرفت.

سوجون:دختر داری چیکار میکنی؟

خیلی نزدیکم بود‌.سریع ازش فاصله گرفتم
________________________________________________
مرسی کیوتم امیدوارم دوست داشته باشی نطر یادت نره🥺💜

شرط برای گذاشتن پارت بعد 5 لایک💜

I love you BTS and ARMY💜🔮🎶

#بی_تی_اس
#فیک_عاشقانه
#نامجون
#جین
#شوگا
#جیهوپ
#جیمین
#تهیونگ
#غمگین
#درام
دیدگاه ها (۳)

●بال های سیاه و سفید○پارت 13

●بال های سیاه و سفید○پارت 14

...بیا باهم فرار کنیم.‌‌..🥀پارت اخر

...بیا باهم فرار کنیم...پارت2

●بال های سیاه و سفید○پارت 15

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط